سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

تصویر ماندگار


روزی از ایام سرد زمستان ********** در ریزش شدید برف و باران


گذرم افتاد به شهر خوب سراوان ******** بعد از گذر ازپیچ و چند خیابان


گذر از میدان و رسیدن به پمپ بنزین *** گدایی دیدم عجیب و غریب و اندوهگین


 بگفتا کمکی کنید که درمانده ام ******* زنیستی و بی کسی به اینجا آمده ام


گفتمش بشری یا اینکه جن و پری ********* انسانی یا اینکه ملک در بدری


گفتمش حرفه و کارت بهر چیست ******* گفتا گدایی و بس ، نگو که چیست


چرا رنگ و رخسار ازرویت پریده ******* مو وزلف و گیسویت به هم چسبیده


مگر گرمابه و حمامی ندارد شهرداری ****** گفتا اربعین است و ایام سوگواری


گفتمش جوری گدایی می کنی ******* انگار حکمرانی و فرمانروایی می کنی


گفتا رنجورم و نیازمند و بیمار ************ نیازم برآور با مبلغی بسیار


برنامه اعتیاد هم در کنارش ********** گر مردی تو هم بیا در جوارش


گفتمش این طوق لعنت و تعویزات ****** برای چیست تورا چاقو و تسبیحات


گفتا هر یک را گرفتم زملایی ******** عوض نان کرد کاغذی را دولایی


گفتمش این زنار که برکمر بسته ******** انگار تو را شدید کرده خسته


برای چه به گردنت انداخته ای ستاره **** شاید آزموده ای شانست را دوباره


با این عصای موسوی به دست ****** سر وگردن جان کری را باید شکست


انگشتر سلیمانی این چنین به دست **** گمانم ربوده تورا شیطان خودپرست


گفتا ز این همه تست و مصاحبه **** گر دست در جیب خود کنی که جالبه


پول ملا را گر کسی در کتابی دید ******* حقا که آن کتاب را باید بوسید


این که بود در میان گداها نگین ******* نبود مگر باشنده ای حاشیه نشین


سراینده: بهارمست و نصرتزهی


منبع :فاروقبه  »  farooghiye.com

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۱۹
محمد نصرتی