سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

تصویر ماندگار

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۱۹ ب.ظ

تصویر ماندگار


روزی از ایام سرد زمستان ********** در ریزش شدید برف و باران


گذرم افتاد به شهر خوب سراوان ******** بعد از گذر ازپیچ و چند خیابان


گذر از میدان و رسیدن به پمپ بنزین *** گدایی دیدم عجیب و غریب و اندوهگین


 بگفتا کمکی کنید که درمانده ام ******* زنیستی و بی کسی به اینجا آمده ام


گفتمش بشری یا اینکه جن و پری ********* انسانی یا اینکه ملک در بدری


گفتمش حرفه و کارت بهر چیست ******* گفتا گدایی و بس ، نگو که چیست


چرا رنگ و رخسار ازرویت پریده ******* مو وزلف و گیسویت به هم چسبیده


مگر گرمابه و حمامی ندارد شهرداری ****** گفتا اربعین است و ایام سوگواری


گفتمش جوری گدایی می کنی ******* انگار حکمرانی و فرمانروایی می کنی


گفتا رنجورم و نیازمند و بیمار ************ نیازم برآور با مبلغی بسیار


برنامه اعتیاد هم در کنارش ********** گر مردی تو هم بیا در جوارش


گفتمش این طوق لعنت و تعویزات ****** برای چیست تورا چاقو و تسبیحات


گفتا هر یک را گرفتم زملایی ******** عوض نان کرد کاغذی را دولایی


گفتمش این زنار که برکمر بسته ******** انگار تو را شدید کرده خسته


برای چه به گردنت انداخته ای ستاره **** شاید آزموده ای شانست را دوباره


با این عصای موسوی به دست ****** سر وگردن جان کری را باید شکست


انگشتر سلیمانی این چنین به دست **** گمانم ربوده تورا شیطان خودپرست


گفتا ز این همه تست و مصاحبه **** گر دست در جیب خود کنی که جالبه


پول ملا را گر کسی در کتابی دید ******* حقا که آن کتاب را باید بوسید


این که بود در میان گداها نگین ******* نبود مگر باشنده ای حاشیه نشین


سراینده: بهارمست و نصرتزهی


منبع :فاروقبه  »  farooghiye.com

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۸
محمد نصرتی

شعر

سراوان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی