سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

سرزمین بلوچستان

بلاگ رسمی اهل سنت بلوچستان

۴ مطلب با موضوع «عرفان و ادبیات ، اشعار» ثبت شده است


ضرب المثل های معروف و مصداق آن در قرآن


هر چه کنی به خود کنی      گر همه خوب و بد کنی↪


إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا (اسراء/7)

 اگر احسان و خوبی کنید ،   به خودتان خوبی کرده اید و اگر بدی کنید ، به خود بدی کرده اید .


1- چو ایزد ببندد ز حکمت دری

به رحمت گشاید در دیگری  


مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (بقره /106) هر آیه ای را که منسوخ کنیم یا آن را متروک سازیم ، بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم .


2- واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند


چون به خلوت می روند آن کار دیگری می کنند


أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ (بقره/44) 

آیا مردم را به خیر و نیکی سفارش می کنید و خودتان را فراموش می نمائید.


 3- مور همان به که نباشد پرش


ویا این مثل :


خدا خر را شناخت و شاخش نداد 


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۲۰
محمد نصرتی

مثنوی بلوچی در رثای درگذشت مولانا احمد نارویی:

1)مَــئ مولوی احمدگـُـلـین مَرْچی شُتَگ نزدهُدا

مَــئ واجَهـین عالم بلِه رَپْـتـَـگ سفرمَرْچی چِدا

2)زاماس شیخ و واجَهِنْتّ مـئ مولوی احمد گـُـلیـن

مَـرچی دِگه ما نَـشْکــُـنِـن لفظ  و لِسانی بُلبـلـیـن

3)ای طالبان ای بلبلان واجَه شـُـتـَه زوتی چـِدا

یادڃ  کــَنِت ؛یادی  کـَنِت! اَرْسان بریـچـِت هَن پَدا

4)باور نـَـبی مَرْچی مَنا! واجَه شُتـَه چَه مَئ گـُوَرا !

یادی کـَـنِت واجَه کـُجـِـن بَلـْـکـیـن شُتـَگ شهرودَرا

5)زَنْگـڃ جَـتُن پَرْ واجَها زَنْگا بلِه نـیـسْتـَـت جواب

گـُـشْتِش  مـَـنا واجَه شـُـتَه! دردی دلان بوتـَّن کباب

6)مَـئ مولوی احمد گـُـلـیـن هِچ بَر دِگه وازڃ نـَـکـَنْتّ!!

 مـَـئ دُژْ مُـنان شادِه کـُتـَگ!! واجَه گـُـلـیـن گـَپّـہ  نـَجَنْتّ!!

7)دۏستَتْ  مَنا واجَه گـُـلـیــن؛ راجَــئ  صفا و برکـَـتـَـت

عبدالحمیدی کــــۏپَگـَـت دینی سواد و حرکـتـــَـت

8)شیخ العلوم ؛شیخ الحمید:غم پَرْ تـَـرا آسان بات!

تی غم ؛ دلان مَرْ چی کـُشیتّ الله تـَرا صبرہ بـِدات

9)مئ مولوی احمد گـُـلـیـن اللـّـهـَـئ مهمانِنْت شَپی

کـُرْتـُن دُعا نزدخدا ؛کـَـبْـــری که آسانِـــنْـــت شَپی 

                        

                                             " ایوب ایوبی "

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۳
محمد نصرتی

درفراق مولوی احمدنارویی

بار دیگر زاهدان افسرده گشت

از عروجی قلب او پژمرده گشت

عالمی دیگر بکوچید از میان

مولوی احمد زچشمها شد نهان

غرق ماتم شهر حفاظ کلام

جملگی محزون زسوز این پیام

مکی و گلدسته اش نالان شده

چون یتیم از سوگ این هجران شده

مرد اخلاص و عمل محبوب حق

اینچنین در حادثه موتش ورق

تا شتابد پیش و سوی مکی یان

جمعشان گرمتر شود در ان میان

مانده ایم در این سرای بی کسی

با غم دوری و صد دلواپسی

تا به کی اشکم مرا یاری کند

غم زداید یا که دلداری کند

چهره ی محبوب او دیگر کجاست

رفته استاد و به نزد کبریاست

اینچنین ترک گفته ای طلاب دین

تا به کی در حسرت رویت چنین

شیخ الاسلام و غمی دیگر بدوش

میکشد این بار هم گرچه خموش

صحبت گل اینچنین کوته شده

رفتن استاد چنین ناگه شده

مولوی احمد برفت از بین ما

روحشان پرواز تا اوج سما

نور اخلاصش ولی تابنده است

درس ایثارش بسی پاینده است

بارالها در مقام و عزتش

جنت فردوس بده بر همتش

گفت مسلم مختصر ربا پذیر

چون نداری از کرم مثل و نذیر

انا لله وانا الیه راجعون. ..

شاعر : مسلم پرورش

1390/12/26


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۰۰
محمد نصرتی

تصویر ماندگار


روزی از ایام سرد زمستان ********** در ریزش شدید برف و باران


گذرم افتاد به شهر خوب سراوان ******** بعد از گذر ازپیچ و چند خیابان


گذر از میدان و رسیدن به پمپ بنزین *** گدایی دیدم عجیب و غریب و اندوهگین


 بگفتا کمکی کنید که درمانده ام ******* زنیستی و بی کسی به اینجا آمده ام


گفتمش بشری یا اینکه جن و پری ********* انسانی یا اینکه ملک در بدری


گفتمش حرفه و کارت بهر چیست ******* گفتا گدایی و بس ، نگو که چیست


چرا رنگ و رخسار ازرویت پریده ******* مو وزلف و گیسویت به هم چسبیده


مگر گرمابه و حمامی ندارد شهرداری ****** گفتا اربعین است و ایام سوگواری


گفتمش جوری گدایی می کنی ******* انگار حکمرانی و فرمانروایی می کنی


گفتا رنجورم و نیازمند و بیمار ************ نیازم برآور با مبلغی بسیار


برنامه اعتیاد هم در کنارش ********** گر مردی تو هم بیا در جوارش


گفتمش این طوق لعنت و تعویزات ****** برای چیست تورا چاقو و تسبیحات


گفتا هر یک را گرفتم زملایی ******** عوض نان کرد کاغذی را دولایی


گفتمش این زنار که برکمر بسته ******** انگار تو را شدید کرده خسته


برای چه به گردنت انداخته ای ستاره **** شاید آزموده ای شانست را دوباره


با این عصای موسوی به دست ****** سر وگردن جان کری را باید شکست


انگشتر سلیمانی این چنین به دست **** گمانم ربوده تورا شیطان خودپرست


گفتا ز این همه تست و مصاحبه **** گر دست در جیب خود کنی که جالبه


پول ملا را گر کسی در کتابی دید ******* حقا که آن کتاب را باید بوسید


این که بود در میان گداها نگین ******* نبود مگر باشنده ای حاشیه نشین


سراینده: بهارمست و نصرتزهی


منبع :فاروقبه  »  farooghiye.com

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۱۹
محمد نصرتی